دایره‌ی فیل‌ها   2014-02-06 19:34:27


آنجا را ببین
آنجا که ماه و ستاره و گوسفند یکجا غروب می‌کنند
به اشاره‌ی دستی
دستی دراز آویخته شده به پولکِ اتریشی
با درزهایی به طرح پیاز و صدف
آنجا که ارواح شعر را ترک می کنند برای جمع کردن پوکه‌های خالی ِِ فشنگ
همه چیز دست به دست هم می‌دهد تا قلبی برود به بازدید
جرینگ جرینگ کند و برود
کافی‌ست همه چیز دست به دست هم دهد
یا لااقل بعضی چیزها
قلب قوز می‌کند و هاله‌ای آویزان می‌شود به کمرش
تا در ارتفاعی بلند شعرو فانوس و دهان را یکی کند
نگاه کن چهارشتررا که ایستاده‌اند درآسمان و پیپ می‌کشند
نگاه کن پرندگان را در باغ پرندگان
پلاکارد به دست جلوی ملتی بی پلاکارد ایستاده‌اند
نگاه کن به غذا و بیماری و بایست روبرویِ اوین
نگاه دار قاشق را شبیه شمشیرزیرِسینه‌ات
وببین شکوه را دردندان‌های طلا و قلب‌هایِ بدل
سرازیر شو تا راهرویی دراز و بخواب با زنی
و ببین چشم‌هات که عرق کرده‌اند درآستین گوزنی
کسی‌ست آنجا که فرومی‌رود درجزیره‌ی ریش
و شیهه می‌کشد درتارت زردآلو
خیابان به خیابان می‌شاشد در حوزه‌هایِ آسمانی و دست نمی‌کشد
بچرخ و ببین دلت بین بطری‌هاست
آن پشت
کنار دایره‌ی فیل‌ها در جنگل پاهای باریک

سوده نگین تاج




نام
پیام
Write all letters which are not black!
حروفی که سیاه نوشته نشده در پنجره وارد کنید.

روز نوشتها

یادها

شعرها

از دیگران

من و جنهایم

داستانها

انتخابات